«بنیاد اسلامی حکمت صدرا» یکی از مراکزی است که در مورد آموزش فکر و فلسفه به کودکان - که مورد مطالبه‌ی جدی رهبر معظم انقلاب است – فعالیت می کند. این بنیاد یک مرکز تخصصی علمی در زمینه‌ی فلسفه و حکمت متعالیه است. در زمینه‌ی فلسفه‌ی کودکان هم اقداماتی داشته است. برای تشریح صورت‌بندی و ارتباط این نوع آموزش با حکمت صدرایی، با خانم زهره حسینی، مسئول گروه فلسفه و کودک بنیاد حکمت اسلامی صدرا گفت‌وگو کرده‌ایم.

از نظر شما اهمیت موضوع فلسفه برای کودک چیست و بنیاد اسلامی حکمت صدرا از این فعالیتش چه اهدافی دارد؟

پرورش و آموزش -یا همان تعلیم و تربیت صحیح کودکان- از مهم‌ترین پایه‌های تعالی هر جامعه‌ای است. در روش‌های یادگیری کلاسیک، معمولاً آموزش و پرورش را به معنی یادگیری مطالب و حفظ آن‌ها تلقی می‌کردند. معلم مطالبی را به شاگرد منتقل می‌کرد و شاگرد آن را بعدها به دیگران انتقال می‌داد. کسی حق به چالش کشیدن استاد را نداشت و نقد و بررسی معلومات استاد کار صحیحی به شمار نمی‌رفت. طبیعی است که این کودکان در آینده با مشکلاتی در حل مسائل خود و دیگران روبه‌رو می‌شدند، زیرا تفکر نقاد نداشتند و این‌گونه تفکر را آموزش ندیده بودند. در مواجهه با مسائل، روش‌های نقد و بررسی موشکافانه، تجزیه و تحلیل و سپس قضاوت و داوری راجع به آن را نداشتند.
به نظر ما آن‌چه که بسیار در زندگی به درد می‌خورد، تفکر نقاد است که کودک بتواند درست و غلط را تمیز دهد و در داوری‌ها جانب صحیح را بگیرد. داشتن این نوع از تفکر از نیازهای مبرم و ضروری جامعه‌ی ماست که باید از کودکی به آن پرداخت. به نظر ما کودکی که با این نوع تفکر پرورش یابد تحت تأثیر القائات و تبلیغات سوء و تهاجم فرهنگی دشمن قرار نخواهد گرفت. پایه‌های تفکر عمیق و قوی را باید از کودکی بنا نهاد. کودکی که بیاموزد چگونه بیندیشد، استدلال کند، دلیل بخواهد و به ملاک‌ها و معیارها برای تشخیص و داوری توجه کند، هرگز در بزرگسالی تحت تأثیر هر تفکری قرار نخواهد گرفت و راه صواب را از ناصواب تشخیص خواهد داد.
به بیان دیگر، این سیستم درست نیست که یک سری داده‌هایی را به کودکان بدهیم و آن‌ها هم پس بدهند و دلشان خوش باشد که درسی خوانده‌اند. در واقع تمام این داده‌ها بعدها در حل مسائل ذهنی به درد آن‌ها نمی‌خورد. مانند داده‌هایی که به ما دادند و در امتحانات پس دادیم. نتیجه‌ی آن هم امروز افزایش مشکلات اجتماعی مانند بالارفتن آمار طلاق، اعتیاد و ... است، زیرا ما به بچه‌هایمان یاد نداده‌ایم که هر چیزی را ابتدا پردازش و بعد قبول یا رد کنند.
بحث همان دادن ماهی یا یاد دادن ماهیگیری است.
بله؛ صرفاً یک سری اطلاعات داده شده و ما این‌ها را پس می‌دهیم. یعنی همین‌جور منتقل می‌شود به شاگرد و شاگرد خودش استاد می‌شود و ... اما همین‌طور که یک مسأله‌ی کوچک در زندگی ما به وجود می‌آید، همه‌مان درمی‌مانیم که باید چه‌کار کنیم؟ این‌که بتوانیم از بچگی به بچه‌‌ها یاد بدهیم که فکر و تجزیه‌ و تحلیل کنند، به ملاک‌ها حساس باشند، در قضاوت‌ها به چه نکاتی توجه کنند و خلاصه یک تفکر عمیق و تعقل را بیاموزند تا وقتی بزرگ می‌شوند، افراد عاقلی باشند.

تجویز‌ها و توصیه‌های شما به والدین در مورد موضوع فلسفه برای کودک چیست؟

والدین باید بدانند کودکان امانت‌های الهی در دستان آن‌ها هستند و نسبت به تربیت آن‌ها موظفند. در مرحله‌ی بعد باید بدانند که کودکان با فطرت پاک الهی به دنیا می‌آیند و هر نوع رفتار با آن‌ها مانند «نقش بر سنگ» جاودانه می‌ماند. پس امر تربیت بسیار مهم و خطیر است. والدین باید بدانند که کودکان ذاتاً و فطرتاً کنجکاوند. ذات حیرت و کنجکاوی کودکان باعث شده تا ما کودک را بالفطرة فیلسوف بدانیم. والدین نباید این حس را در درون کودکانشان نابود کنند، بلکه باید با مهارت‌هایی آن را پرورش دهند.
به نظر ما اولین مربیان «فلسفه و کودک» والدین هستند. آن‌ها نباید روحیه‌ی پرسشگری را در درون کودک سرکوب کنند، بلکه باید به سؤالات او بادقت گوش کنند و در پیدا کردن پاسخ او را راهنمایی کنند تا خودش به جواب برسد. دادن جواب‌های آماده و کامل یا سرکوب پرسشگری در کودک، هر دو روحیه‌ی کنجکاو او را از بین می‌برد. کودک باید خودش روش جست‌وجو برای رسیدن به جواب را بیابد و طی کند. والدین باید نقش راهنما و تسهیل‌گر را ایفا کنند. البته از محبت و نقش تربیتی آن نباید غافل بود. محبت به کودکان و ارضای نیازهای عاطفی آن‌ها می‌تواند پلی میان کودک و والدین ایجاد کند تا بهتر بتوانند به اهداف تربیتی خود برسند.

خطرات و تهدیدهای احتمالی ورود به این فضا برای تربیت نسل آینده چیست؟

بخش فلسفه و کودک در ‌بنیاد حکمت اسلامی صدرا با این‌که ایده‌ی اولیه را از فلسفه برای کودکان در غرب الهام گرفته، اما هیچ‌گاه در این فکر نبوده که آن را اشاعه دهد. تنها عمل به این آیه از قرآن بوده که «سخنان را بشنوید و از بهترین آن‌ها تبعیت کنید.»۱ ما در طی سال‌ها فعالیت در این مرکز این طرح را بارها مرور و آسیب‌شناسی کرده‌ایم و به این نتیجه رسیده‌ایم که هدف و مبانی «فلسفه برای کودک» در ایران با روش‌های غربی‌ها متفاوت است. هدف آن‌ها تربیت «شهروند دموکراتیک» است و هدف ما تربیت «انسان کامل» است و رساندن انسان به رستگاری و فلاح واقعی. مبانی آن‌ها فلسفه‌ی غرب و اگزیستانسیالیسم است و در متون و داستان‌هایشان، نسبی‌گرایی مشهود است، اما مبنای کار ما فلسفه‌ی اسلامی و اعتقاد به اصول اخلاقی است.
در این سال‌ها سعی کرده‌ایم محتواهای کار با کودکان را متناسب با سن آن‌ها و با استفاده از متون کهن ایرانی-اسلامی تهیه کنیم که الحمدلله مورد پسند کودکان نیز بوده است. این داستان‌ها ابزارهایی برای راه‌اندازی بحث گروهی در کلاس خواهد بود که علاوه بر آموزش مفاهیم اخلاقی، آداب بحث عملی را نیز به کودک آموزش می‌دهد.
خطر جدی این طرح این است که افراد نالایق و ناشایست در گوشه و کنار کشور اقدام به برقراری کلاس‌هایی با محتوای غربی کرده‌اند. این می‌تواند آسیب‌هایی جدی برساند و باید کارشناسی جدی بشود. علاوه بر این‌ها، والدین نیز باید توجیه شوند که کودکان‌شان در جهت مثبت در حال تغییر‌اند و آموزش ببینند که با کودک پرسشگر و کنجکاو چگونه برخورد کنند تا خلاقیت وی سرکوب نشود. یعنی ما حتماً باید کلاس‌ها و جلساتی برای توجیه والدین هم بگذاریم. فقط این نیست که روی کودک کار شود.

شما معتقدید که بر اساس مبانی فلسفه‌ی اسلامی و حکمت صدرایی می‌شود به کودکان فلسفه را آموخت؟

بله؛ ببینید، حکمت عملی به معنی کاربردی‌ کردن حکمت نظری در جامعه است؛ یعنی استفاده از حکمت در زندگی روزمره به انحاء گوناگون. تفکر در کودکان در واقع شاخه‌ای از حکمت عملی است که حکمای مسلمان مانند خواجه نصیرالدین و ابن سینا و ملاصدرا به آن اشاره داشته‌‌اند و از این رهگذر، مبانی این طرح در حکمت عملی فلسفه‌ی اسلامی نهفته است. در حکمت نظری انسان دارای قوه‌ی عاقله است؛ قوه‌ای که با آن قادر به شناخت و معرفت است. انسان با این قوه توانایی دارد که از بسیاری مسائل آگاهی پیدا کند، اما دارای محدودیت‌هایی هم هست.
مبنای تعلیم و تربیت ما باید بر اساس شکوفاکردن استعداد ذاتی انسان در رسیدن به حکمت نظری باشد. دستیابی به حکمت نظری، مقدمه و سرچشمه‌ی حکمت عملی است. در فلسفه‌ی صدرایی نه‌تنها بصیرت‌های درک فلسفه‌ی اسلامی حکمی و دینی یافت می‌شود، بلکه روش‌هایی وجود دارد که به‌سادگی می‌توان به کودکان آموزش داد. البته این روش‌ها زمانی مؤثرتر هستند که کودکان تربیت دینی شده باشند.

این مفاهیم سنگین را چگونه به کودکان تعلیم می‌دهید؟

در سطح دبستان برنامه‌ی ما این است که به کودکان آداب بحث کردن را یاد بدهیم. کودک باید یاد بگیرد چگونه در یک گروه بحث کند. بتواند بدون این‌که محکوم کند یا محکوم شود یا تعصبی داشته باشد یا داوری غلطی کند، یک بحث سالم داشته باشد. در دبستان خیلی سعی نکرده‌ایم چیزی را آموزش دهیم؛ تنها چند مفهوم اخلاقی به عنوان دستاویزهایی برای بحث. اما هدف اصلی این است که کودکان بتوانند بحث‌کردن سالم را یاد بگیرند. سپس در برنامه‌ی دوره‌ی راهنمایی، مفاهیم اخلاقی را در خلال بحث آموزش می‌دهیم و در سطح دبیرستان مفاهیم فلسفی را. یعنی همین‌طور که کودک بزرگ و نوجوان و جوان می‌شود این مفاهیم هم با سنش به اصطلاح بزرگ‌تر و غنی‌تر می‌شود.
ابزار کار ما برای کودکان دبستانی «داستان» است. البته از فیلم، کارتون، عکس و حتی نقاشی‌های خود بچه‌ها هم استفاده می‌کنیم. روش‌های مختلفی داریم. اگر ببینیم بچه‌ها از داستان خسته می‌شوند، جلسه‌ی بعد از روش دیگری مانند بازی استفاده می‌کنیم. ما فکر می‌کنیم داستان از همه بهتر است. داستان‌ها را از متون کهن بیرون کشیده‌ایم و سعی کرده‌ایم در هر داستان، حداقل یک مفهوم اخلاقی باشد. مربی داستان را در کلاس می‌خواند و بچه‌ها درباره‌ی آن بحث می‌کنند. ریزه‌کاری‌هایی هم دارد؛ مثل طرز نشستن بچه‌ها در کلاس یا مثلاً این‌که معلم را آموزش می‌دهیم که بحث را به گونه‌ای هدایت کند تا به مطلوبش برسد و بحث از هدف اصلی منحرف نشود. این هم مهم است. مجموعاً یک روش است که هدف اصلی‌ آن ارتقای سطح تفکر در کودک است.
مهم این است که پایه‌های تفکری ما بر اساس فلسفه‌ی اسلامی و حکمت صدرایی است.
بله؛ مبانی ما بسیار مهم است. از سال ۱۳۷۸ چند سالی روی منابع خارجی کار ‌‌کردیم. داستان‌های آن‌ها را مطالعه کردیم. وقتی دقیق می‌شویم می‌بینیم مبانی تمام‌ آن‌ها، مبانی فلسفه‌ی غربی است. موضوعات و مفاهیمی که در داستان‌‌ها کار می‌کردند، مبتنی بر نسبی‌گرایی بود. فرض کنید یک داستان داشتند به نام «خرس و ماهی» که خرس می‌تواند با ماهی دوست شود یا مثلاً مفهوم دزدی را بررسی می‌کردند که دزدی می‌تواند بد باشد، می‌تواند خوب هم باشد! روی اصول اخلاقی دست گذاشته و آن‌ها را زیر سؤال برده بودند که همه‌جا این بد است و بعضی جاها خوب است. این‌ها را در غالب داستان به خورد بچه‌ها می‌دادند.
ما کتاب‌های آقای لیپمن، آقای فیشر و آقای فیلیپ کمپ در استرالیا را آسیب‌شناسی کردیم. کتاب‌های آن‌ها این‌جا موجود است. به این نتیجه رسیدیم که خودمان داستان‌هایی لازم داریم که اولاً کودکان بپسندند و بعد هم مفاهیم غنی داشته باشد. الان داستان‌های مولوی را داریم، کلیله و دمنه را داریم -که البته اساسش ایرانی نیست- گلستان و بوستان را داریم. متون کهن خودمان هم سرشار از داستان‌های پندآموز است.

آیا مفاهیم و داستان‌های این متون را به زبان کودکان برگردانده‌اید؟

بله؛ روی این‌ها کار شده است. حتی داستان‌هایی با روایت دینی داریم. مثلاً در بحث شجاعت ما داستانی از کودکی امام جواد علیه‌السلام را برای بچه‌ها می‌خواندیم که بسیار برایشان جالب بود. همه‌ی این‌ها را ارزیابی هم کردیم و نتایج آن موجود است که بچه‌ها این‌ها را بیشتر از داستان‌های غربی پسندیدند و ما با این کار به هدف خودمان رسیدیم.
آیا این تغییرات کودکان مطابق میل پدر و مادرها بوده است؟
اگر پدر و مادرها مجاب می‌شدند که این تغییرات در بچه‌ها مثبت است، آن‌ها هم سعی می‌کردند که درست برخورد کنند، اما اگر پدر و مادرها توجیه نمی‌شدند و با این موضوع کنار نمی‌آمدند، مثلاً مادری می‌آمد و می‌گفت بچه‌ی ما تازگی‌ها زیاد سؤال می‌کند و راجع به همه چیز کنجکاوی می‌کند و خیلی فضول شده است! بعد او را دعوا می‌کردند و این بچه سرکوب می‌شد. خب این تقصیر ما بود. ما این آتش را در دامن این بچه‌ها انداخته بودیم که سؤال کنید و راحت از کنار هر چیزی نگذرید. اگر پدر و مادر توجیه می‌شدند و می‌فهمیدند که کودک در حال تغییر مثبت است، کمکش می‌کردند.
ما به پدر و مادرها می‌آموختیم که سؤال‌کردن کودکتان را سرکوب نکنید. فوری هم پاسخ‌ها را در دامن‌شان نگذارید. این خوب نیست که سریع احساس کنند شما دایرة‌المعارف هستید. بگذارید یک مقدار خودشان هم تحقیق کنند و بگردند. این‌ها را به والدین آموزش می‌دادیم که جواب سؤالات بچه‌ها را ندهید. شما هدایتگر باشید تا خودشان دنبال جواب بگردند.

پی‌نوشت‌ها:

1. بخشی از آیه‌ی ۱۸ سوره‌ی مبارکه‌ی زمر: الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

منبع:پایگاه دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری (مدظله العالی)